سلام همدم شبهای تنهاییم


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



♥بــِسْم ِاللهِ الرَّحْمن ِالرَّحيمْ♥ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ* لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ * اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ* ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

تبادل لینک 






آمار مطالب

:: کل مطالب : 881
:: کل نظرات : 84

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 16
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 16
:: بازدید ماه : 1268
:: بازدید سال : 5624
:: بازدید کلی : 92999

RSS

Powered By
loxblog.Com

سلام همدم شبهای تنهاییم
چهار شنبه 25 اسفند 1389 ساعت 11:25 | بازدید : 475 | نوشته ‌شده به دست غـــریــبــه | ( نظرات )

همدم شبهای تنهاییم سلام
چند وقت است که ندیدمت ؟ نمی‌دانم . روزهاست؟ … نه ، سالهاست … نه ، سال کم است . قرنی‌ست نیستی . راستی چرا نیستی ؟!
نمی‌دانم کی و چطور ؟ اما در این تنهایی دلگیر فقط یادم می‌آید چه بهشتی بود روزهای با تو بودن . چه شبهای زیبایی بود از عشق گفتن .
می‌دانی ؟! تمامی دل من آکنده از عشق بود و هست . تمامی لحظه‌های من پر شده بود از عطر نفسهایت و زیبایی‌های عالم ، چشمان مهربانت . یادت می‌آید ؟! وقتی خستگی و غم بر دوشم سنگینی می‌کرد ؟! چه باک ؟! … همیشه دستانت بود که آرامش را برایم هدیه بیاورد … چه عالمی داشت … !
امشب هم تنهایم . اما دیگر تو نیستی . پس من سر بر شانه‌های چه کسی بگذارم ؟! از کجا دستی مهربان طلب کنم ؟! راستی میدانی مدت‌هاست که تنها دیوارها صدای مرا می‌شنوند ؟! هیچ نمی‌گویند ، فقط گوش می‌کنند . تو فکر می‌کنی دلشان می‌خواهد گوش کنند ؟! اما دیگرفرقی نمی‌کند ؟! من دیگر نمی‌گویم . شبهای زیادی ست که سکوت کرده‌ام . بر این دیوارها تکیه کرده‌ام و می‌گریم . دیوارها تاب می‌آورند ؟! مهم نیست . دیگر دیوار هم نمی‌خواهم …
سقف این اتاق چقدر کوتاه است ؟! احساس خفگی می‌کنم . اصلا مگر سقف آسمان چه عیبی دارد ؟ تازه ستاره‌هایش مثل لامپهای رنگی این اتاق نمی‌سوزند . همیشه روشنند ...
باید بروم … از این اتاق … خسته‌ شده‌ام …




|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: